خلاصه :
لوی لوی که در یکی از سختترین زندانها به حبس ابد محکوم میشود هرگز فکر نمیکرد که هرگز روشنایی روز را ببیند . اما when's he's در ابتدا در یک تشریفات قانونی آزاد شد , mikki به نیویورک نقلمکان کرد و امیدوار بود که شروعی تازه باشد . زندگی با عمویش در بروکلین , واقعیت تلخ زندگی به عنوان یک حقه قدیمی در زندگی است و او را به یک جنگ وحشیانه با توده مردم روسیه کشاند و او را مجبور کرد که گذشته تاریک و مهارتهای بقا را که در زندان یاد گرفت , دوباره بررسی کند . mikki به شدت از صفوف دنیای زیرزمینی بالا میرود , اما