خلاصه :
ژاک " وینسنت Lindon " , یک روزنامهنگار در یک روزنامه منطقهای بزرگ در فرانسه است . شهرت او به عنوان یک بازرس بیطرف توجه واتیکان را جلب میکند که او را استخدام میکند تا کمیتهای را برای بررسی مشروعیت یک تجلی مقدس در یک روستای کوچک فرانسوی استخدام کند . پس از رسیدن او , او با آنا جوان مجرد دیدار میکند که ادعا میکند شخصا شاهد ظهور مریم باکره بودهاست . او در این روستا به زیبایی چشمگیری دست یافتهاست , اما بین ایمانش و the که او دریافت میکند گرفتار شدهاست . پس از مواجهه با دیدگاههای مخالف از سوی اعضای روحانی و شکاکان , ژاک دید که سیستم اعتقادی او به شدت تکان خوردهاست و